امیــــــــــــرعلیامیــــــــــــرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره
حلــــــــــما خانومحلــــــــــما خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

♡ امیرعلی و حلــــــما ، عشـــــــــــــقِای مامان ♡

پیج ما رو در اینستاگرام دنبال کنید instagram : @zahrakhajebafqi

دریــــــــــــــــــــــــــــــــــا!!!

سلام سلام خوبیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن ؟چه خبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا؟ چند روزی میشه که از سفرمون برگشتیم.تهران و بابلسر و مشهد و طبس و خونمون ،این مسیر سفرمون بود. دو تا ماشین بودیم .یکی ماشین بابام اینا که خاله محبوبه و عمو رضا و مامان و بابام بودن.و تو ماشین ما هم که خودمون 3 نفر سفر خوبی بود مثه بقیه سفرا بود دیگه... از اونجایی که مسیرمون جاده چالوس نبود من زیاد حال نکردم   آدم شمال بره و نمک آبرود نره که شمال نمیشه. نمک آبرود هم نرفتیم متاسفانه امسال.خونه مینا اینا هم نرفتیم اصن نمیدونم چِم شده زدم تو کاره خلاصه نویسی.همین کارا میکنم که نمره نمیارم ت...
23 مهر 1392

مِهر و مَهد!

سلام . خوبین ؟خوشین؟چه خبرا؟ تو این مدتی که کمرنگ تشریف داشتیم ،در حال استراحت دادن به چشمان و کَله مبارک بودیم کمتر میگرن به سراغمان آمد و در وقت های بیکاری به کلاس هنری رفتیم. کارام تو ادامه مطلبه.نظراتتون خواهشن همش تعریف و تمجید باشه ها کمتر از انتقاد منتقاد بگین بریم سراغ اصله کاریا که به خاطرشون پست جدید گذاشتم اول از همه اینکه بعد از دو ماه بسیار سخت و طاقت فرسا ،سمند دار شدیم اونم از نوع ال ایکس و نوک مدادیش خیلی سخته بی ماشینی ،من موندم بعضیا چه جوری تحمل میکنن.واقعا صبر ایوب میخواد. اینقدری که من تو این دو ماه سختی کشیدم عمرا بی خونه ای تو این 8 سال روم تاثیر گذاشته باشه ها ----------------...
4 مهر 1392

یاسوج!

      سلامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خوبین؟چه خبرا؟ یه جورایی این سفر ،اعتصابمو بهم زد فکر کنم نگفته بودم که رفتیم یاسوج .اونم با خانواده جناب همسر. جاتون خالی فراوون خوش گذشت.چقد باصفا بود.معرکه بود.هر قدم که برمیداشتی آب داشت از زمین میجوشید. من موندم چرا خدا همه نعمتاشو به صورت مساوی تقسیم نکرده جاده هاش چه باحال بودن.انگار که تو جاده چالوس و هرازی از من میشنوین یه سفر اونورا برین ،مطمئنا پشیمون نمیشین. عکسا و سفرنامه تو ادامه مطلبه...       دوشنبه 22 مرداد ساعت نزدیکای 10 شب بود که راه اف...
4 شهريور 1392

گل پسرم تولدت مبارک

سلام  خوبین؟چه خبرا؟نماز و روزه هاتون قبول؟خوشحالم که همتون مثه ما دووم آوردین و زنده این قضیه،قضیه ی روزه گرفتن تو این روزای گرم و وحشتناک طولانیه.عجب جون سختایی هسیم ماها.جامون یه راست و بی برو برگشت تو بهشت .من بهتون وعده میدم  نمیدونم ضرب المثله ،شعره چیه این!(امروز چه روزیست روزه مُراد است امروز،امیرو ببین ....بقیشو بلد نیسم،خودتون جورش کنید) از این تیکه میتونین حدس بزنین که چقد خوشحالم من. بله دیگه آقا پسرمون،امیر طلامون،شاخه نباتمون،گل تو باغامون،شیطون بلامون 3 ساله شدن.بزن دست قشنگه رو امیر علیه مامان ،نفسم،قلبم،عُربَم(عمرم)،عشقم  تولدت هزار بار مبارک.ایشالا مدرسه رفتنتو ،درس خوندن برا ک...
12 مرداد 1392

سلام

تکمیل تر شد!   این پیروزی شیرین و طلوع دولت تدبیر و امید رو به همه هوادارن دکتر روحانی و تمامی حامیان اصلاحات و تمامی مردم ایران و به خصوص خودم تهنیت و شادباش میگویم . باشد که با مدیریت ایشون روز به روز گام های ترقی و پیشرفت رو برداشته و به سمت آبادانی حرکت کنیم . و سلام به جام جهانی(آقا تبریک بدجور تو این هفته سورپرایز و خوشحال شدیم ..ایشالا این خوشحالیها همیشه پایدار باشه) شرمنده دیر اومدم.درگیر مهمونی برگشت مادر شوهر از مکه بودم. فردا نه پس فردا هم که عروسی پسر داییمه.اصن خیلی انرژی بالاس. فقط 8 و 10 تیر با فقدان انرژی رو به رو میشم،آخه هشتم دو تا امتحان دارم اونم از نوع وحشتناک سختش.از...
29 خرداد 1392
4470 0 107 ادامه مطلب

پیروزی یا پرسپولیس!!!

   تکمیل شد! ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام خوب هستین؟چه خبرا؟ منم که در فکر انتخابات هستم که چه بد موقع زمانش فرا رسیده.ادد وسطه امتحانات نه دیگر از شور و حال 4 سال گذشته خبری است نه از تمرکز برا امتحانات بیخیال این هم میگذرد و ما همان هستیم که بودیم وارد حواشی نمیشویم.دقیقا هفته قبل از تولد امیر علی با خانواده جناب همسر راهی یکی از نقاط دیدنی و خاص شهرمان شدیم به نام پیروزی! اتفاق مهم و نابش این بود که اینبار با مینی بوس رفتیم و کلی صفا داد به هممون.یاده اردوهای مدرسمون افتادم. ادامه مطلب داریم براتون ...   مینی...
22 ارديبهشت 1392
3920 0 110 ادامه مطلب

امیرعلیِ ما 1000 روزه شد!

سلام به همگی . شنبه 7 اردیبهشت بود که ساعت 10 از خواب بیدار شدم و همونجا تو رختخواب شروع کردم به حساب کردن اینکه امیر الان چند روزشه که دیدم 995 روزشه. یهو به ذهنم خطور کرد چرا که نه بزار برا امیر تولده 1000 روزگی بگیریم .هم جدیده هم دیگه تو ماه رمضون نیس .هم میشه تو خونه مامانم گرفت. که با تماسهای تلفنی قرار بر این شد که 12 اردیبهشت یعنی تو 2 سال و 9 ماهگی امیر براش تولده 1000 روزگی بگیریم. کارای تزئینات و طراحی رو سپردم به دوست خوبم مهدیه.که الحق و والانصاف کارش بیسته فرداش با خان داداشم راهی یزد شدم برا سفارش کیک و خریدن جزئیات مثله لیوان و بشقاب و کلاه و کادو و شمع و یه عالمه چیزای دیگه...
15 ارديبهشت 1392
3406 0 140 ادامه مطلب

فروردین 92 و خاطرات به یاد موندنیش!

 سلام امیر آقای مامان .پسر شیطون تر از شیطون سلام رفقا شما چطورین؟کیفتون کوکه؟ یه عالمه عکس و مطلب از عیدمون باقی مونده بود که اومدم یه جا بنویسمو برا یه مدت برم پی استراحت و درس و مشق 3-4 روز اول عیدو که تو سفر بودیم که عکساشو گذاشتم اینا ماله بعده سفرمونه که جا مونده. جناب مادر شوهر و برادر شوهر مجردمان کربلا بودند که فکر کنم 7-8 بود برگشتن داداش محسنم هم که کلا عیدو پیشمون نبودن و رفته بودن دیار مادر زن ایناشون .بعد هم از اونور رفته بودن ترکیه آخه مادرزنش اینا ماله خوی ،آذربایجان شرقی یا غربی هسن راسی یه خبر خوب .زهره دختر خاله اعظمم هم زایمان کرد یه دختر زشت.فکر کنم 9-10 بود.خونشون عشق آباد طبسه.ایشالا رفتیم...
27 فروردين 1392
3417 0 109 ادامه مطلب

باحالترین قشمی که رفتیم

سلام پسر مامان سال نوتون مبارک رفقا.چه خبرا؟خوشتون میذگره آیا؟ امیدوارم سال خوبی رو شروع کرده باشین مثه ما. از الان بگم این پُستم وحشتناک طولانیه ها.خواسین به 2-3 بار بخونین تا خسته نشین 28 اسفند 91 همین پارسال بود که یهویی ساعت 12 ظهر مامانم زنگید گفت زری جون آماده باشین که شب میخوایم بریم قشم. منم این خبرو دادم به جناب شوهری.و با نق و نوق مواجه شدم.که بیخیال تازه مسافرت بودیم و بنزین نداریمو.پولمون کجا بود . که بلاخره با شگرد هایی که دارم مخشو زدم و راهی سفر شدیم. اولش میگفتن بریم شیراز که بنده مخالفت کردم شدید آخه تازه شیراز بودیم و تکراری بود. مسیرمونو سمت قشم کج کردیم و دِ برو که رفتیم....
7 فروردين 1392
6044 0 105 ادامه مطلب